پرجنب وجوش ....پر از زندگی
قربونت برم /وقتی میدوی,بازی میکنی,بهم میریزی وخلاصه....شیطنت میکنی ورد میشی من پشت سرت تاجایی که بشه همه رو مرتب میکنم و...بعداز چند بار به خودم میام وخنده ام میگیره (گاهی هم عصبانی میشما)کار من وتو شده عین پت ومت هرچی رو درست کنم توی نازنینم از اون طرف دوباره خراب میکنیی... دیشب رفتیم خونه دایی ممدل(دایی بابا ابی)همه واسه شما ذوق کرده بودن وحسابی دور وبرت شلوغ بود آخه تو هم تیپ زده بودی وحسابی خوشگل کرده بودی(هرچند خودت مثل ماه میدرخشی)و با فاطمه کلی بازی کردی و حسابی میخندیدی با صدای بلند.....همه از این کارت سر ذوق میومدن. دیروز بعداز ظهر رو بگم: من وبابا خیلی خسته بودیم و بعد از ناهار میخواستیم استراحت کنیم.بابا ابی دراز کشید وتو هم...
نویسنده :
مامان رها
13:10